در این مقاله از میان فضائل بیشمار، غیرت و حماسه، ژرف اندیشی، عرفان، پرستش و نیایش و جانبازی در حقپویان از یک سو، و پستی و زبونی، چند چهرهگی، حرامخواری، فساد و فحشاء، بی حرمتی به مقدسات، پرخاشگری و بحران هویت از جمله رذائل جبهه باطل شمرده شده است که در صحنه عاشورا به ظهور رسیدهاند. تهذیب و تزکیه اخلاقی انسانها از رذایل و آراستن ایشان به فضایل اخلاقی از اصول شرایع آسمانی و اهداف غایی انبیای الهی علیهم السلام به شمار میرود و قرآن مجید نیز در چندین مورد از چنین رسالتی برای پیامبر اسلام (ص) یاد میکند؛ از جمله میفرماید: �هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلاُمّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ؛ " 1 ".
او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان میخواند و آنان را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.� رسول گرامی اسلام، خود نیز در این باره میفرماید: �إنِّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الْاَخْلاقِ؛ " 2 ".
همانا برانگیخته شدم تا مکرمتهای اخلاقی را تکمیل کنم.� متّصف بودن انبیای گرامی و پیروان راستین آنان به صفات ارزشمند اخلاقی نیز بیانگر این حقیقت است که بندگان مؤمن خدا همواره کوشیدهاند که در پرتو اعتقادات صحیح و اعمال صالح، از ویژگیهای بارز اخلاقی نیز برخوردار باشند و درون و بیرون خویش را از آلوده شدن به رذایل اخلاقی منزه دارند. اهمیت چنین اتصافی آنگاه دو چندان میگردد که به این موضوع توجه کنیم که چندین مفهوم اخلاقی در شمار اسما و صفات حسنای الهی قرار دارد مانند؛ حلیم، صبّار، شکور، غنیّ، رؤوف، رحیم، غافر، کریم و... از سوی دیگر، کافران، منافقان و کسانی که جبهه مخالف دین و دینداران را تشکیل میدهند، نوعاً از فضایل اخلاقی، عاری و بیشتر به رذایل تمایل دارند. برخی از اوصافی که قرآن مجید برای این عده یاد میکند عبارت است از؛ دروغ، کشتن بیگناهان، بخل، فساد و فحشا، پیمانشکنی، حرامخواری، ستمکاری، فخرفروشی، دنیاپرستی، یاوهگویی، سوگند دروغ، تجاوز و... طرفداران حق، همواره بر سه مؤلفه مهم اعتقاد صحیح، عمل صالح و اخلاق نیکو ملتزم هستند و در هیچ شرایطی نسبت به آنها اهمال نمیورزند و در برابر، باطلگرایان، افزون بر اعتقاد فاسد و اعمال زشت، همواره از آلودگیهای روحی و اخلاقی رنج میبردند و از فضایل انسانی کمترین بهره را داشتند و طرفین درگیر در حادثه عاشورا نیز از این قانون مستثنا نیستند که در این فرصت به بیان ویژگیهای حقجویان جبهه حسینی (ع) و یاوهپویان جبهه اموی میپردازیم.
ویژگیهای حق پویان
این بخش را با سخن مردی از تبار عاشوراییان - شهید مطهری (ره) - آغاز میکنیم که فرمود: �داستان کربلا... یک داستان دو صفحهای است که از نظر آن صفحه دیگر بیشتر قابل مطالعه است. از نظر آن صفحه، جنبه مثبت دارد، صورت فعّالی دارد، نمایشگاهی است از عظمت و علوّ بشریت، از رفعت بشریت، نمایشگاه معالی و مکارم انسانیت است، سراسر حماسه است، عظمت و شجاعت و حقخواهی و حقپرستی در آن موج میزند. از این نظر، دیگر قهرمان داستان ما پسر معاویه و پسر زیاد و پسر سعد و دیگران نیستند. از این نظر قهرمان داستان، پسران علی (ع) هستند. حسین بنعلی (ع) است، عباس بنعلی است، دختر علی، زینب است، یک عده از مردان فداکار درجه اولی هستند که خود حسین (ع) که حاضر نیست یک کلمه مبالغه و گزاف در سخنش باشد، آنها را ستایش میکند.� " 3 ".
آنچه در این راستا شمار میشود، قطرهای از دریا و نمونهای از بیشمار فضایلی است کهدر سرور شهیدان و یاران فداکار او تبلور یافته است و برشمردن همه خوبیهای آن پاکانکمنظیر به ویژه سیدالشهدا (ع)، آرزویی است دستنایافتنی که تنها از عهده معصومبرمیآید.
غیرت و حماسه
در دوران حکومت بنیامیه - که سایه شوم ارعاب و اختناق و ترور و وحشت بر همه سرزمینهای اسلامی سایه افکنده بود و نفس هر نفسکشی به راحتی قطع میشد، اظهار مخالفت و گفتن �نه� به حاکمان سنگدل و خونخوار اموی، زهره شیر میطلبید و تاریخ، چنین روحیه و شجاعت را جز در حسین بنعلی (ع)، سراغ ندارد. این حمیّت و غیرت حسینی بود که در برابر قدرت شیطانی بنیامیه به فریاد بدل شد و لرزه بر کاخ سبز دمشق انداخت و اسوه جاوید و حماسهسازی را رقم زد. به گفته ابنابیالحدید: �سَیّدُ اَهْلِ اْلاِباءِ الَّذی عَلَّمَ النَّاسَ الْحَمِیَّةَ وَ الْمَوْتَ تَحْتَ ظِلالِ السُّیوُفِ اخْتِیاراً لَهُ عَلَی الدَّنِیَّةِ، اَبُوعَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُعَلِّیِ بْنِاَبیطالِبٍ عَلَیْهِ السَّلامُ؛ عُرِضَ عَلَیْهِ الْاَمانُ وَ اَصْحابِهِ فَاَنِف مِنَ الذُّلِّ وَ خافَ مِنْ اِبْنِ زِیادٍ اَنْ یَنالَهُ بِنَوْعٍ مِنَ الْهَوانِ اِنْ لَمْ یَقْتُلْهُ فَاخْتارَ الْمَوْتَ عَلی ذلِکَ؛ " 4 ".
سرور غیرتورزان عالم، که به مردم حمیت و مرگ اختیاری زیر سایههای شمشیرها را آموخت حضرت ابوعبداللَّه حسین بنعلی (ع) است که به آن جناب و یارانش، امان عرضه شد ولی او تن به خواری نداد و بیم آن داشت که پسر زیاد گرچه او را نکشد ولی به زبونی بِکشد، پس مرگ با عزت را بر چنین زندگیای ترجیح داد.� شهید مطهری (ره) از حماسه حسینی با عنوان �مطلق و مقدس� یاد میکند؛ به این معنا که این حماسه قومی و ملّی نیست بلکه انسانی و جهانی و جاوید است و زمین و زمان را درمینوردد و به همه انسانها میآموزد که هرگاه حاکمی چون یزید بر اریکه قدرت قرار گرفت و عزت و کرامت انسانی و مقدسات را به بازی گرفت باید در برابر او ایستاد و به هر قیمتی مبارزه کرد و حاکمان ستمگر را از ستمگری باز داشت و چنین اقدامی در راه خدا و احیای انسانیت و هماهنگ با ناموس آفرینش است و به همین دلیل نیز مقدس و آرمانی است و هیچ گونه سود مادی و انگیزه شخصی در آن دخیل نیست، بلکه برای رهایی بندگان خدا و برقراری خواست خدا مبنی بر آزادی معنوی و تأمین امنیت در جامعه توحیدی است؛ وقتی هدف، چنین آرمانی و مقدس شد؛ باید اقدام کرد و فریاد برآورد:
�سَاَمْضی وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی
اِذا ما نَوی حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً�. " 5 ".
اصحاب امام نیز، جملگی از چنین روحیهای برخوردار بودند و یا آن را کسب کردند چنانکه وقتی امام در راه کوفه، با زهیر بنقین ملاقات میکند و او را به شرکت در نهضت دعوت مینماید، دعوت امام را میپذیرد و تا آخرین قطره خون خود پای آن میایستد. در روز تاسوعا گفتگویی میان غررة بنقیس - از لشکر یزید - و زهیر اتفاق افتاد؛ غرره به زهیر گفت: �ای زهیر تا آنجا که من سراغدارم، تو از شیعیان اهل بیت نبودی، تو فردی عثمانیبودی!� زهیر در پاسخ او گفت: �اینک نمیبینی که به آنان پیوستهام؟ من با اینکه برای امام حسین (ع) نامه ننوشتهام و فرستادهای را به سویش نفرستادهام، ولی در راه که به چهره او نظر کردم، به یاد رسول خدا (ص) و مقام او افتادم و تشخیص دادم که باید در حزب او قرار گیرم و یاریاش نمایم و جانم را فدایش کنم چرا که شما حق خدا و پیامبرش را پایمال کردهاید.� " 6 ".
شب عاشورا اوج نمایش روحیه حماسی یاران امام است، آنچنان که به تعبیر شهید مطهری؛ چنین روحیهای فرشتگان را از گفتن جمله �اَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ� " 7 " شرمنده کردند! در شب عاشورا امام اصحاب خود را آزاد گذاشت و فرمود: �هر کسی دوست دارد در تاریکی شب، راه خود را پیش گیرد و به شهر و دیار خویش باز گردد، چرا که این لشکر در طلب من گرد آمدهاند و اگر به من دسترسی بیابند، با دیگرانشان کاری نیست.� " 8 ".
پس از ادای این سخنان، شور و ولولهای در میان یاران امام برپا شد، به ناچار گروهی یا فردی برخاستند و به امام خویش چنین پاسخ دادند؛ بنیهاشم جملگی ابراز داشتند: آیا ما چنین کنیم تا پس از تو زنده بمانیم، خدا نیارد چنین روزی را. بنیعقیل گفتند: به خدا سوگند چنین ننگی را به گردن نخواهیم گرفت، بلکه جان و مال و همه کسانمان را نثارت میکنیم، همراهت میجنگیم تا به جایگاه ابدی خویش درآییم، زندگی بعد از شما ننگین است. مسلم بنعوسجه: آیا ممکن است ما دست از یاری شما برداریم؟ آنگاه به خدا چه پاسخی خواهیم داد؟ به خدا سوگند دست از همراهیات نمیکشم تا نیزهام را در سینههای دشمنانت خرد کنم و آن قدر شمشیر بزنم که از تیغهاش چیزی باقی نماند، پس از آن نیز با سنگ و چنگ و دندان از شما حمایت میکنم تا کشته شوم. سعد بنعبداللَّه حنفی: به خدا سوگند تو را تنها نخواهیم گذاشت تا خدا ببیند که ما حرمت پیامبر (ص) را در غیبتش حفظ کردهایم، به پروردگار قسم، اگر بدانم که هفتاد مرتبه کشته یا سوخته میشوم و زنده میگردم باز تو را تنها نخواهم گذاشت، اینکه یک بار کشته شدن است و کرامتی است که پایان ندارد. زهیر بنقین نیز اظهار داشت: من نیز به خدا سوگند، مایلم هزار بار در دفاع از شما و اهل بیتت کشته گردم و... دیگر اصحاب نیز سخنانی این گونه ادا کردند " 9 " که نشاندهنده روحیه عالی و حماسی آن مردان حقطلب و مبارز است و در روز عاشورا نشان دادند که به آنچه گفتهاند ایمان دارند و آنان در ایمان و اعتقاد خود راستین و راسخاند و حاضرند در رکاب امامزمانشان، دست به هر کاری بزنند و برای رسیدن به هدف مقدسشان همه هستی خود را فدا کنند.
ژرف اندیشی
بینش ژرف و گرایش صادقانه، خصلت دیگر حماسهآفرینان کربلا بود؛ آنان به نیکی میدانستند چه میخواهند، چه میکنند، در چه راهی گام نهادهاند و با چه کسانی سر ستیز دارند، ایشان بیشتر نسل دوم اسلام بودند که پیام خدا را در دل نشانده بودند و بسان مجاهدان زمان پیامبر (ص) با توصیف امیر مؤمنان صلوات اللَّه علیه؛ �حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی اَسْیافِهِمْ؛ " 10 ".
بینش ژرف خویش را بر تیغه شمشیرهایشان حمل میکردند.� آنان جملگی چنان بودند که سیدالشهدا (ع) فرمود: �اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا یُنْتَهی عَنْهُ لِیَرْغَبِ الْمُؤمِنُ فی لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّا فَاِنّی لااَری الْمَوْتَ اِلاَّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیاةَ مَعَ الظَّالِمینَ اِلاَّ بَرَماً؛ " 11 ".
آیا نمیبینید که به �حق� عمل نمیشود و کسی از �باطل� جلوگیری نمیکند؟ حقیقتاً مؤمن باید به دیدار خدا مشتاق باشد. من، مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز خسران نمیبینم.� آنان به خوبی میدیدند که اگر حکومت اموی پرچمدار اسلام باشد و نسل دوم و سوم مسلمانان از داخل و نامسلمانان از خارج، اسلام را از زبان و اعمال امویان فرا گیرند، به تعبیر امام حسین (ع) فاتحه اسلام خوانده خواهد شد. " 12 " و اگر دست به اقدام نزنند اصل اسلام چون فرعش بر باد خواهد رفت، حقایق و معارف آن، واژگونه خواهد شد، قرآنی که در جنگ صفین با تزویر معاویه بر نیزه رفته بود با نیرنگ و ابلهی یزید به محاق خواهد رفت و یا بسانکتابهای آسمانی پیشین تحریف خواهد شد و در نهایت، نه از تاک نشان مانَد و نه از تاکنشان... این بود که با تیزبینی و فراست دریافتند که باید کاری کرد کارستان تا چنین اتفاق شومی رخ ندهد. هر یک از اصحاب امام، ستاره درخشانی بودند که در ظلمت عصر اموی درخشیدند و حقانیت ایمان و اعتقاد خویش را به منصه ظهور رساندند؛ وقتی خبر خروج امام (ع) به بصره رسید، شیعیان در منزل بانویی به نام ماریه دختر سعد اجتماع کردند و در این باره به گفتگو پرداختند. در آن میان یزید بننبیط برخاست و اعلام داشت، من اینک به سوی حسین (ع) خواهم شتافت و از پسران دهگانه او دو نفر همراه پدر شدند، به او گفتند، ابنزیاد راهها را بسته و بر آنها مأمور گمارده است. اظهار داشت من تصمیم جدی گرفتهام که امام را همراهی کنم، هر چه بادا باد! سپس با صلابت و قاطعیت از بصره خارج شد و با چالاکی خود را به امام رساند و همراه دو فرزندش در ردیف شهدای کربلا قرار گرفت. " 13 ".
مسلم بنعقیل پس از تلاش فراوان و جنگ با نیروهای ابنزیاد، وقتی با او روبهرو شد، سیاست شیطانی حکومت اموی را چنین تشریح کرد؛ �شما ضد ارزشها را ظاهر و ارزشها را دفن کردهاید، بدون رضایت مردم بر آنان حکومت میکنید و بر خلاف دستور خدا بر آنان فرمان میرانید، بسان کسری و قیصر رفتار میکنید ولی ما به میدان آمدهایم تا مردم را به احیای ارزشها بخوانیم و از ضد ارزشها دور کنیم و ایشان را به فرمان کتاب خدا و سنت پیامبر فرا خوانیم.� " 14 ".
حنظلة بناسعد شبامی، در روز عاشورا خود را سپر تیرها و نیزههایی کرد که به سوی امام پرتاب میشد و با صدای بلند آیات 30 - 33 سوره غافر را تلاوت کرد " 15 " و گفت: �مردم! حسین را نکشید که خدا بر شما عذاب خواهد کرد.� امام (ع) نیز او را دعا کرد و فرمود: �اینان چون سخن حق تو را نمیپذیرند، سزاوار عذاب الهی خواهند شد.� حنظله در میان چکاچک شمشیرها و برق نیزهها شجاعانه از امام دفاع میکرد و همچنان در شوق لقای معشوق واقعی بود و گویا منتظر اجازه امام و اذن ورود بود، از اینرو خطاب به سیدالشهدا عرض کرد: �آیا ما به سوی پروردگارمان نمیرویم و به خیل یارانمان نمیپیوندیم؟� امام پاسخ داد: �چرا! برو به سوی کسی که از دنیا و آنچه در آن است برایت بهتر است.� و... پس از لحظاتی حنظله به فوز شهادت نایل شد. " 16 ".
حضرت علیاکبر (ع) نیز وقتی در نزدیکی کربلا، کلمه استرجاع را از پدر میشنود و امام میفرماید: �هاتف غیبی خبر داد که مرگ در کمین شماست تا به سوی بهشت روانتان سازد�، از پدر میپرسد: مگر ما برحق نیستیم؟! امام فرمود: �به خدایی که بازگشت همه به سوی اوست ما برحقیم�. علیاکبر گفت: �ای پدرجان! پس باکی از مرگ نیست!� " 17 ".
حضرت قاسم نیز - که در عاشورا سیزده ساله است - در پاسخ پرسش امام که از او پرسید: �مرگ در نظر تو چگونه است؟� پاسخ داد: �اَحْلی مِنَ الْعَسَلِ�؛ مرگ از عسل نیز شیرینتراست! " 18 ".
عرفان
بوعلیسینا (ره) در تعریف عرفان فرموده است:
�توجه مستمر درونی و انصراف فکری به طرف قدس جبروت به منظور تابش نور حق، عرفاناست.� " 19 ".
رسیدن به چنین حالتی، آرزوی همه سالکان راه حق است، همت عالی آنان این است که همه حجابهای ظلمانی و نورانی عالم ملک و ملکوت را پشت سر نهند و با چشم دل خویش، بدون واسطه، رخ زیبای یار را ببینند و خود را فدای او کنند؛
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
در مناجات شعبانیه، که نوعاً زمزمه همه امامان بوده است، آمده است: �اِلهی وَ اَلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفاً وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْکَ خائِفاً مُراقِباً یا ذَااْلجَلالِ وَ الْاِکْرامِ؛ " 20 ".
معبودا، مرا به نور گرانقدر خویش رسان تا نسبت به تو عارف گردم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم، ای دارنده جلالت و کرامت.� این حالت عالی روحی در اثر تقوای الهی، پرهیز از گناهان و انجام وظایف و پیشرفت درسیر و سلوک اخلاقی پدید میآید چنانکه سالار شهیدان در دعای عرفه از خدا چنینمیخواهد؛ �اَللَّهُمَّ اجْعَلْنی اَخْشاکَ کَاَنّی اَراکَ؛ " 21 ".
خدایا مرا در مرتبهای از خوف از خودت قرار ده که گویا تو را میبینم.� آن امام همام و یاران او آن قدر خود را به خدا نزدیک میدیدند که از همه هستی خویش گذشتند و هر گونه سختی و تلخی را به جان خریدند و هر چه در راه جانبازی و جهاد جلوتر میرفتند، آثار شیرین این حالت عرفانی بر ایشان بیشتر جلوهگر میشد. در شب عاشورا پس از سخنان امام و اعلام وفاداری اصحاب، امام آنان را دعا کرد، سپس؛ �کَشَفَ عَنْ اَبْصارِهِمْ فَرَأَوْا ما حَباهُمُ اللَّهُ مِنْ نَعیمِ الْجِنانِ وَ عَرَّفَهُمْ مَنازِلَهُمْ فیها؛ " 22 ".
پرده از چشمانشان برداشت و آنان نعمتهای بهشتی را - که خدا عطایشان کرده بود - دیدند و جایگاه خویش را شناختند.� همچنین پس از نماز ظهر عاشورا به آنان فرمود: �یا کِرامُ هذِهِ الْجَنَّةُ فُتِحَتْ اَبْوابُها وَ اتَّصَلَتْ اَنْهارُها وَ انْبَعَتْ ثِمارُها وَ هَذا رَسُولُ اللَّهِ وَ الشُّهَداءُ الَّذینَ قُتِلوُا فی سَبیلِ اللَّهِ یَتَوَقَّعُونَ قُدُومَکُمْ وَ یَتَباشَروُنَ بِکُمْ فَحاموُا عَنْ دینِ اللَّهِ وَ دینِ نَبیّهِ وَ ذُبُّوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ؛ " 23 ".
ای بزرگواران! این بهشت است که دروازههایش به رویتان گشوده شده و رودهایش به هم پیوسته و میوههایش شیرین گشته است و این، رسول خدا (ص) و شهدایی که در راه خدا کشته شدهاند هستند که منتظر ورود شما هستند تا خوشآمدتان گویند، بنابراین از دین خدا و پیامبرش دفاع کنید و از ناموس پیامبر پاسداری نمایید.� حماسهسازان عارف کربلا آنچه را که دیگران در آینه نمیدیدند، در خشت خام میدیدند و بصیرت و عرفانشان پردههای زمین و زمان را درنوردیده بود و بر بام دنیا گام نهاده بودند و چنین مقام ارجمندی را در پرتو همراهی با حضرت اباعبداللَّه (ع) به دست آورده بودند: زهیر بنقین آنگاه که آهنگ میدان کرد، دست بر دوش امام نهاد و گفت؛ �اینک راه خویش را به نیکی یافتهام و عارفانه قدم به میدان مینهم و یقین دارم که به ملاقات نیاکان بینظیر تو - یعنی پیامبر و علی و حسن و جعفر طیار و حمزه علیهمالسلام - میشتابم.� " 24 ".
حضرت علیاکبر (ع) نیز یک بار از میدان برگشت و در ظاهر از امام (ع) طلب آب نمود ولی در واقع آب حیات میطلبید، امام (ع) به او فرمود: �پسرم، به میدان باز گرد که پس از اندکی جنگیدن، جدت - محمد صلیاللَّه علیه و آله - را ملاقات خواهی کرد و او چنان تو را سیراب خواهد کرد که پس از آن، هرگز تشنه نخواهی شد!� پس از سخنان امام (ع) آن مجاهد عارف به صف دشمن زد و حماسه آفرید، در آن میانمنقذ بنعروه، او را هدف قرار داد و بر زمین افکند، علیاکبر در میان خاک و خون، فریادبرآورد: �پدر عزیزم، درود بر تو، این، جدم پیامبر است که بر تو سلام میفرستد و پیام میدهد که هر چه زودتر به سوی ما بشتاب!� " 25 ".
راستی در عرفانگاه کربلا چه رخ داده است که پدر از پسر، پسر از پدر، برادر از برادر و خواهر از برادر به سادگی دل میکند و خود را تسلیم امواج بلا مینماید؟ جز اینکه جملگی تصمیم گرفتهاند از آوردگاه نینوا به بارگاه �دَنی فَتَدلَّی� پر بکشند و با زبان حال و قال بگویند؛
تَرَکْتُ الْخَلقَ طُرّاً فی رِضاکا
وَ اَیْتَمْتُ الْعَیالَ لِکَنی اراکا
فَلَوْ قَطَّعْتَنی اِرْباً فَاِربا
لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلی سِواکا؟ " 26 ".
همه عاشوراییان در واقع، مست �رحیق مختوم� حسینی شدند که �ختام مسک� آن را پیامآور کربلا، حضرت زینب (س)، در کوفه ابراز داشت. وقتی اهل بیت (ع) به عنوان اسرای جنگی وارد مجلس عبیداللَّه شدند، او با نخوت و غرور از حضرت زینب (ع) پرسید: خدا با خاندان تو چه کرد؟ دختر پیامبر با اطمینان و صلابت پاسخ داد: �ما رَأَیْتُ إلاَّ جَمیلاً، هؤُلاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرزوُا اِلی مَضاجِعِهِمْ...؛ " 27 ".
من جز زیبایی ندیدم! این خیل (شهدا) کسانی هستند که خدا شهادت را برایشان مقرر کرده بود و آنان به مشهد خویش شتافتند.�
پرستش و نیایش
دعا و عبادت، زیباترین حالتی است که انسان پیدا میکند و در خلوت انس خدای خویش مینشیند و از نظر قرآن مجید، هدف نهایی آفرینش محسوب میشود؛ �وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلاَّ لِیَعْبُدوُنِ؛ " 28 ".
و جن و انسان را نیافریدم جز آنکه مرا بپرستند.� نیایش و پرستش خالصانه از ویژگیهای دایمی امام و یاران فداکار او بود. امام سجاد (ع)فرمود: �پدرم در شبانهروز هزار رکعت نماز میخواند.� " 29 ".
همین طور آن حضرت، در طول سفر، حتی در صبح و ظهر روز عاشورا نمازهای واجب را همراه اصحابش به جماعت برگزار میکرد. عصر تاسوعا نیز وقتی جنب و جوش دشمن را ملاحظه کرد، حضرت عباس (ع) را فرستاد تا از آنان خبر بیاورد، به او گفتند، قصد حمله دارند، امام برای بار دوم برادر را به سوی عمر سعد فرستاد تا از او مهلت بگیرد، جنگ را به فردا موکول کند تا یک شب دیگر را به درگاه خدا عبادت کنند، آنگاه فرمود: �خدا میداند که من نماز، قرائت قرآن و فراوانی دعا و استغفار را دوستدارم.� " 30 ".
و شب عاشورا تا صبح، مشغول نماز و دعا و استغفار و مناجات و تلاوت قرآن بودند. " 31 ".
حضرت مسلم (ع) هنگام عزیمت به سوی کوفه، برای وداع به مسجد النبی رفت و دورکعت نماز به جای آورد. " 32 " در باره یکی دیگر از شهدا به نام �سوید بنعمر� نوشتهاند:�انسانی شریف و پرنماز بود.� " 33 " حبیب بنمظاهر عصر تاسوعا خطاب به نیروهای یزید گفت: �چه بد گروهی هستید شما؛ فردای رستاخیز در حالی به پیشگاه خدا حضور مییابید که نسل و عترت پیامبرش را کشتهاید، کسانی که عُبّاد این دیار و نمازشبخوان و ذاکر خدا بودند.� " 34 ".
همچنین امام (ع) غلامِ ترکی داشت که قاری قرآن بود، وقتی شهید شد، آن حضرت بر بالینش حاضر شد و صورت بر صورتش نهاد. " 35 ".
شهید بزرگوار، بریر بنخضیر، نیز معلم و قاری قرآن بود. قاتل او کعب بنجابر وقتی از کربلا به خانه خویش بازگشت، همسر او، نوار، گفت: �وای بر تو، در قتل پسر فاطمه (ع) شرکت کردی و �سیدالقرا� - بریر - را کشتی! به خدا سوگند از این پس یک کلمه با تو سخن نخواهم گفت.� " 36 ".
جانبازی بر سر پیمان
در طول نهضت کربلا، امام حسین (ع) به مناسبت شنیدن خبر شهادت یاران خود، آیه شریف �مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ...� " 37 " را تلاوت میکرد که نشان از استواری و پایمردی و وفاداری دلاورمردان کربلا داشت؛ آنان تا آخرین نفس بر عهد و پیمان جانبازی در راه خدا پای فشردند و لحظهای در ادامه راه، تردید نکردند و هیچ شمشیر و نیزهای در عزم آهنین آنان رخنه نکرد و تاریخ، کمترین مسامحهای از ایشان به یاد ندارد. حضرت مسلم آنگاه که در چنگال نیروهای عبیداللَّه اسیر شد و او را خلع سلاح کردند، از آینده ناامید شد و اشک در چشمانش حلقه زد و با بغض در گلو گفت: �به خدا سوگند به حال خود گریه نمیکنم، من برای حسین و خاندان او میگریم که امروز و فردا روانه این دیار میشوند ]و از سوی شما مورد حمایت قرار نمیگیرند.[ و رو به سوی محمد بناشعث کرد و گفت: اگر امکان دارد کسی را به خدمت ابیعبداللَّه (ع) بفرست تا او را آگاه کند که به کوفه نیاید و گرنه کشته خواهد شد.� " 38 ".
قیس بنمسهّر صیداوی، نامهای از امام حسین (ع) برای مردم کوفه آورد ولی به دست حصین بننمیر، فرمانده دژبان عبیداللَّه، دستگیر شد، او پیش از دستگیری، نامه امام را نابود کرد تا به دست دشمن نیفتد. وقتی او را نزد عبیداللَّه آوردند، با صراحت و جرأت از امام و حریم ولایت دفاع کرد و هر چه از سوی عبیداللَّه تحت فشار قرار گرفت، هیچ رازی را فاش نساخت، در نهایت، عبیداللَّه او را وادار ساخت که بر فراز منبر به امیرمؤمنان (ع) و امام حسین (ع)، بد بگوید، با تعجب حاضران، قیس این پیشنهاد را پذیرفت و بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر، تا آنجا که مهلت یافت از اهل بیت به نیکی یاد کرد و پیام امام را به مردم کوفه رساند و بنیامیهوعبیداللَّه و پدرش را لعنت کرد! عبیداللَّه نیز دستور داد او را از بالایقصر دارالاماره به پایین پرتاب کردند و به شهادت رسید، رحمةاللَّهعلیه. " 39 ".
عبداللَّه بنیقطر نیز که حامل نامهای از امام برای مسلم بود، به دست حصین اسیر شد و سرنوشتی چون قیس پیدا کرد و بر فراز منبر پیام امام را به مردم رساند و از عبیداللَّه بدگویی کرد، او نیز از بالای بام به زمین پرتاب شد و به شهادت رسید. " 40 ".
هلال بننافع همراه حضرت عباس (ع) و تعدادی از اصحاب امام، خود را به شریعه فراترساندند، ولی عمرو بنالحجاج و نیروهایش مانع برداشتن آب شدند، عمرو به هلالگفت: تو میتوانی به اندازه رفع تشنگی آب بنوشی. هلال گفت: وای بر تو، من سیراب گردم در حالی که امام حسین (ع) و همراهانش عطشانند؟ پس از آن با نیروهای عمرو درگیر شدند، چند تن را کشتند و توانستند مقداری آب با خود به سوی خیمههای امام ببرند. " 41 ".
حضرت عباس و برخی از برادرانش، از سوی مادر با شمر بنذیالجوشن خویشاوندی داشتند، در شب عاشورا، شمر نزدیک خیمههای اباعبداللَّه (ع) آمد و صدا زد: �خواهرزادههای ما کجا هستند؟� حضرت عباس و برادرانش، عثمان و جعفر، به او نزدیک شدند و پرسیدند: چه میخواهی؟ گفت: شما خویشان من هستید و من به شما امان میدهم]به شرطی که از اردوگاه حسین (ع) جدا شوید و راه خود گیرید.[ آن جوانمردان، چنین امان ذلتباری را نپذیرفتند و اعلام کردند: �خداوند تو و اماننامهات را لعنت کند! آیا تو به ما امان میدهی و حال آنکه امام ما، پسر پیغمبر، امان ندارد؟!� " 42 ".
این وفاداری خالصانه، دو طرفه بود و حضرت سیدالشهدا (ع) همین احساس را نسبت به یاران خود داشت؛ هنگامی که حرّ بنیزید ریاحی، در نخستین برخورد، تصمیم گرفت با امام (ع) مدارا کند، ولی برخی از یاران امام را که از کوفه به آن حضرت پیوسته بودند استثنا کرد، امام با قاطعیت فرمود: �اینان یاران من هستند و من، از جان ایشان، همانند جان خود دفاع خواهم کرد.� " 43 ".
ویژگیهای یاوه جویان
قلم از ترسیم این بخش، احساس شرمندگی میکند چرا که سیاهکاریها و سیاهدلیهای بنیامیه و مزدوران آنها بسیار گسترده است و چهره تاریخ را شرمنده کرده است، عباس محمود العقاد، نویسنده مصری، در باره آنان مینویسد: �به طور خلاصه میتوان گفت: حقیقتاً در اردوگاه یزید، مردی نبود که در برابر حسین بایستد جز آنکه چشمداشت ثروت داشت و چنان در آزمندی غوطهور شده بود که حاضر بود تمام مقدسات را زیر پا نهد... و یاران یزید، دژخیمان و سگهای دستآموزی بودند در طلب شکار.� سپس مقایسهای اینچنینی ارائه میدهد: �یزید یارانی داشت که در نهایت میتوان گفت هر یک جلادی بود که تیغ و تازیانه را در راه مادیت به کار میگرفت و حسین (ع) یارانی داشت که در آرزوی شهادت آماده بودند همه دنیا را در راه معنویت فدا کنند، بنابراین جنگ کربلا، جنگ میان دژخیمان و شهیدان بود.� " 44 ".
آن روی سکه کربلا که یزیدیان آفریدند چیزی جز جرم و جنایت، ذبح انسانیت، ضدیت با خدا و ارزشهای والا نبود و آنچه در کربلا به دست امویان رقم خورد یک تراژدی مخوف انسانی بود که بیان ابعاد گوناگون آن، تدوین کتابهای متعددی میطلبد که به تناسب حال، برخی از سرفصلهای کتاب جنایت اموی را در این مقال به اختصار شماره میکنیم.
پستی و زبونی
تاریخ بر این نکته تأکید کرده است که امویان و هواداران آنها کسانی بودند که از پستی و دنائت، عقده حقارت و کمبود شخصیت رنج میبردهاند. زید بنارقم در مجلس عبیداللَّه بنزیاد حضور یافت، وقتی مشاهده کرد او با چوب بر لب و دندان امام حسین (ع) میکوبد، به حالت اعتراض آنجا را ترک کرد و گفت: �بردهای، به برده دیگر امارت بخشیده است، ای مسلمانان از این پس شما نیز چون بردگان خواهید بود. پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه بدکاره را امیر خویش کردهاید، او خوبان رامیکشد و بدان را به بردگی میگیرد، شما به زبونی تن دادهاید و نفرین بر هر کس که چنینباشد.� " 45 ".
پس از بازگشت عمر سعد از کربلا و درخواست حکم فرمانروایی ری، میان او و عبیداللَّهمشاجره لفظی رخ داد، عثمان - برادر عبیداللَّه - با ناراحتی اظهار داشت، به خدا سوگندمایل بودم تا قیامت بر سر و دهان فرزندان زیاد افسار میزدند ولی حسین بنعلی (ع) کشته نمیشد! " 46 ".
عقّاد تصریح میکند کسانی چون شمر، عبیداللَّه، مسلم بنعقبه و عمر سعد علاوه بر منع سیرت انسانی، برخی از آنها از زشتی صورت و پستی نسب و شرافت ظاهری نیز محروم بودند و با احساس حقارت همهجانبه تلاش میکردند با قتل و غارت و جنایت، کیش شخصیت خود را جبران کنند و حاضر بودند ایمان خویش را فدای حقد و کینه و مال و منال دنیا نمایند، به همین دلیل مسلم بنعقبه وقتی به مدینه حمله کرد، حرم پیامبر (ص) را در مدت سه روز برای هر کاری آزاد اعلام کرد، اهل مدینه را قصابی کرد و در آنجا حمام خون جاری ساخت، فرزندان مهاجران و انصار و بدریّون را قتل عام کرد و از همه اصحاب پیامبر و تابعان تعهد گرفت که برده حلقه به گوش یزید باشند! " 47 ".
طبری نیز مینویسد: اصحاب عمر سعد نوعاً افرادی فاسق، فاجر و با سوء سابقه بودند. " 48 ".
پس از شهادت سیدالشهدا (ع)، ده نفر داوطلب شدند بر بدن مطهرش اسب بتازند و استخوانهایش را خرد کنند، آنها نزد عبیداللَّه به این عمل ننگین خود افتخار کردند و جایزه ناچیزی دریافت کردند. ابوعمرو زاهر میگوید ما در باره این ده نفر �تحقیق کردیم، معلوم شد همگی فرزندان نامشروع هستند!� " 49 ".
چنانکه سرکرده آنان، عبیداللَّه بنزیاد، و پدرش نیز چنین بودند و حضرت اباعبداللَّه (ع) در باره او فرمود: �اَلا وَ اِنَّ الدَّعِیّ ابْنَ الدَعِیّ قَدْ تَرَکَنی بَیْنَ السِلَّةِ وَ الذِلَّةِ وَ هَیْهاتَ لَهُ ذلِکَ؛ " 50 ".
آگاه باشید که ناپاک فرزند ناپاک، مرا میان کشتن و خواری قرار داده و هرگز او به خواستهاش نخواهد رسید.�
به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسلامی انگلیس
این کادیلاک شما را دیوانه می کند!
تصاویر مردمی که رتیل زنده می خورند!
با این قطار تهران تا مشهد را ۱۱ دقیقه طی کنید !!
شیرین کاری جالب فارغ التحصیلان جدید
مدل ماشین های عجیب و زیبا از کارخانه بنز
مدل تخت خواب های راحت ، خلاقانه و زیبا
عکس های بازیگران نقش های معروف سینما
با این لامبورگینی رویایی شوید!
گـزارش تصـویری همـایـش شیـرخوارگان حسیـنی در سراسر کشـور
1777192 بازدید
934 بازدید امروز
2215 بازدید دیروز
14454 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian